جدول جو
جدول جو

معنی یللی زدن - جستجوی لغت در جدول جو

یللی زدن
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی
تصویری از یللی زدن
تصویر یللی زدن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یللی کردن
تصویر یللی کردن
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
کسی که یللی بزند، آنکه در وقت خوشی و شادی بانگ بردارد، برای مثال گشته یلی زن همه بر بانگ نی / همچو زنان یله از بهر می (امیرخسرو - لغتنامه - یلی زن)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ پَ / پِ کَ دَ)
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع:
آن یکی زد سیلئی مر زید را
حمله کرد او هم برای کید را.
مولوی.
از دست دیگری چه شکایت کند کسی
سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان) ، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
خواننده و سازنده. (ناظم الاطباء). خواننده و سازنده را گویند. (آنندراج) (برهان). یللی زن:
گشته یلی زن همه بر بانگ نی
همچو زنان یله از بهر می.
میرخسرو (از آنندراج).
و رجوع به یللی و یللی زن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لطمه زدن، با دست به صورت کسی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
((یَ. زَ))
خواننده
فرهنگ فارسی معین
توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن، صدمه زدن، لطمه دیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لصفعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
Jab, Lash, Slap, Smack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
frapper, fouetter, gifler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
вдарити , лякати , дати ляпаса , дати пощечину
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
kumpiga, kupiga fimbo, kupiga makofi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ударить , плеть , дать пощёчину , дать пощёчину
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
schlagen, peitschen, ohrfeigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
مارنا , کوڑے مارنا , تھپڑ مارنا , تھپڑ مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ঘুসি মারা , চাবক মারা , থাপড় মারা , থাপ্পড় মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ต่อย , ฟาด , ตบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ひと突きする , 鞭打する , 平手打ちする , 平手打ちする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
yumruk atmak, kamçılamak, tokat atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
uderzać, chłostać, dawać klapsa, spoliczkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
להכות , להצליף , להטיח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
주다 , 채찍질하다 , 따귀 때리다 , 뺨 때리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
मुक्का मारना , छड़ी मारना , थप्पड़ मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
slaan, geselen, slaat
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
golpear, azotar, abofetear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
colpire, frustare, schiaffeggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
socar, açoitadar, estapear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
打击 , 鞭打 , 打耳光
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
memukul, mencambuk, menampar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی